خیالت ...

گور باباي همه چي
من رفتم ديگه هم نميام
ميخوام ازين به بعد كنار نامزدم عشقم
بهترين روزاي زندگيمو بگذرونم
و الهي كور بش هركي نميتونه ببينه
با جذبه و جادو به سوی خویش می کشد
و او را در این ماتم کده
با نیروهای اغوا و فریب در بند می کشد.
فراتر از همه نفرین بر اندیشه های والا
که جان خویشتن را با آن ها اسیر می سازد
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو میگفتی
ارزشش را ندارد و مــــــن ...
پافشاری کردم...

تلخ ميگذرد
اين روزها را ميگويم…
که قرار است
از تو
که آرام جان لحظه هايم بوده اي …
براي دلم
يک انسان معمولي بسازم ...

من صـــــــــــبورم ....
صـــــــــــبور ِ صـــــــــــبور ...
امـــــــــا.....
دلــــتنگــــی هـــا
چه می دانند
صـــــــبر چیست؟

همیشه آنکه سراغی از تو نمیگیرد سنگ دل نیست...!!!
دارد از شکاف چشمانش به دیدگانت خیره میشود...
هی پلک می زند که فراموش کند غمی که در سینه دارد...
همیشه آنکه تو آنرا نمیبینی نا مهربان نیست!
*******
****
اما وقتی جای خالی مرا ببینی... آنقدر سخت رفته ام
♦ که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی ♦

از یه دوسِت دارمِ ساده، برای دلت یه خیالِ رنگارنگ نبافی
که رابطه یعنی بازی و اگر بازیگری نکنی، می بازی ...
که داستان های عاشقانه، از یه جایی به بعد
رنگ و بوی منطق به خودشون می گیرن ...
که سرهرچهار راهِ تعهد،یک هوسِ شیرین چشمک میزنه ...
یاد می گیری
که خودتو دریغ کنی تا همیشه عزیز بمونی ...
که آدم جماعت ، چه خواستن های سیری ناپذیری داره و
چه حیله هایی برای بدست آوردن ...
که بایدصورت مسئله ای پر ابهام باشی، ن ی جوابِ کوتاه و سادهمی فهمی که
وقتی باد میاد باید کلاهتو سفت بچسبی، نه بازوی بغل دستیتو ...
که تهِ همۀ گپ زدن های دوستانه، باز هم تنهایی ...و این همون لحظه ایکه می بینی همه چیزو بی چون و چرا پذیرفتی
با لبخندی که دیگه خودت هم معنیشو نمی دونی ... !
تنها بدون مــــــــــن ؟!
دیدی که صبح شد
شب ها بدون مـــــــــن !
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند
با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت
امروزم هم گذشت …!
طوری نمی شود


خودمانی بگویم به آخر که برسی فقط نگاه میکنی

دو نفـــــــره است…
یـــــــــا با تــــــــو
یـــــــا با خیـــــال ِ تــــــــــو…!!!